رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
می گویم بیا اما... ((به انتظار تو نشستن خطاست،به انتظار تو باید ایستاد امشب!)) آقا سلام. آقا میان همه ی نوشته هایم گفتم بیا، اما نیا... می گویم بیا اما هنوز هم به جنس انتظارم شک دارم. می گویم بیا اما هنوز هم آمدن و نیامدن اشک هایم را باور ندارم. آقا نیا،چون به بی وفایی خود ایمان دارم... آقا نیا تا زمانی که دیگر باران نبارد،تا زمانی که کوفه و نینوای ما یکی شود از خشکی بود تو. چون نمی خواهیم داستان ما همچون داستان کوفیان باز گو شود. آقا نیا و آبرویمان را برایمان بخر، نیا و انظارم را بی شک کن، نیا و آمدن اشک هایم را دمادم کن. نیا،اما زمانی بیا که خاطره ی ما چون خاطره ی نینوا ماندگار شود. نظرات شما عزیزان:
مطالب قشنگی داری شمارو دعوت میکنم به خوندن اولین دست نوشتم
جمعه 13 مرداد 1391
| 3:49 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |